معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها

ساخت وبلاگ
يادِ هشت سالگيم افتاده بودم، ياد دستهايِ هشت سالگيم توي استين هاي گشاد فرم مدرسه . ياد ِ شكستن  دندان برادرم روي پله ها. ياد ميمونِ طبل زنِ اسب بازي ام كه چند پله بالاتر از واحدِ مسكوني مان براي هميشه جا ماند. يادِ وقتي كه روي تكه كاغذِ دفتر نقاشيم ، به زحمت نوشته بودم " زهرا با من قهري؟" . ياد ِجا گذاشتن حرف دال توي كلمه ي ابادان و بيست نشدن ها.هميشه چيزي بود كه اشكم  را در بياورد. هميشه چيزي بود كه تقصير من باشد. كه تو توي جوابم با مداد رنگي نارنجي ات بنويسي" آره، دوست من نباش"، يك ذره از نوك تيز مداد رنگي بشكند روي كاغذ. با پشت دست بكشم رويش و تا خانه گريه كنم . دو هفته ي بعد  ما از خانه اي كه دندان برادرم روي پله هاش شكسته  بود و ميمونِ طبل زنم چند پله بالاتر ، پشت كارتون هاي خالي جا مانده بود رفتيم.از دبستان سعدي رفتم  و تا هميشه با ديدن كلمه ي آبادان، به مادر ِ معلمِ آن روزهام نگاه ميكردم  و ميگفتم، "اما دستم يادشه كه درست نوشتِش".دست هام يادشان بود.دستم هام يادشان بود كه با تو ، از عرض خيابان دويده بوديم. چتر رنگين كماني داشتي و چشم هايي روشن تر از من. نمي دانستيم بزرگ شدن يعني چه، عروسي كردن يعني چه، دانشگاه و مهاجرت و هر چيزي كه ادم ها براي خودشان ساخته اند يعني چه. ما فقط مي دانستيم قهر كردن چطور قلب ادم را سوراخ ميكند. چطور يك ادم به ريزه ميزگي من را عين ساعت شني برعكس ميكند تا تمام شوم.و بيشتر از وقت هايي كه تولد ِ سارا دعوت بودي اما دوست من نبود ، حتي بيشتر از وقتي  كه كلمه ي دماسنج را اشتباه گفتم و آن اقاي پيري كه اسم كوچكش پويا بود و از اداره ي اموزش و پرورش امده بود خنده اش گرفت گريه دار بودم. من ميرفتم بالاي پشت بام، يك معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها...
ما را در سایت معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahro بازدید : 102 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 6:11